۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

نامه یازدهم دکتر نوری زاد


نامه یازدهم محمد نوریزاد به خامنه ای



سلام به محضر رهبرگرامی حضرت آیت الله خامنه ای
(هفت پرسش از سید محمد خاتمی)

می دانم به موسیقی علاقه مندید. پس، از اطرافیانتان بخواهید همزمان با مطالعه ی این نامه، مثنوی آتش در نیستان با صدای آسمانی استاد شهرام ناظری را برای شما پخش کنند. این مثنوی، به رازهای پنهانِ این روزهای ما و شما اشاره دارد. با شنودن این تصنیف استغنایی، به سخن ما و خواسته های ما و دردهای ما نزدیک تر خواهید شد. و به راز این که چرا آتش بجان نی ها می افتد و خشک و ترشان را می سوزاند و به خاکسترشان بَدَل می کند واقف تر خواهید شد: یک شب آتش در نیستانی فُتاد/ سوخت چون شمعی که برجانی فتاد……
واما آغاز سخن:
مسئول، یعنی کسی که مسئولیت کاری را پذیرفته است و بابت آن نیز مورد سئوال واقع می شود. شما اما بیست و سه سال است که درهیچ نشست خبری شرکت نجسته اید و با اعتنا به مسئولیت ها و اختیارات فروانی که مردم و قانون و خدا به جناب شما تفویض کرده اند، به هیچیک از پرسش های صریح ایرانیان و خارجیان پاسخ نگفته اید. وحال آنکه جامِ جامعه ی ما لبریز از پرسش های بی واهمه ای است که هریک تیزی برنده ای با خود دارند و بی اعتنا به سکوت ما و شما به ایجاد جراحت در روانِ مردم ما مشغولند.
مجلس خبرگان رهبری نیز که یک اجتماع بی خاصیت بوده است، هرگز به سمت و سوی سئوال از رهبری روی نبرده و نمی خواهد برای یکبارهم که شده، به خدا و قرآن که نه، به مردم ایران و جهان نشان بدهد: دریک نظام اسلامی می شود از صغیر و کبیرِ مسئولان پرسش نمود. وپیش از صغیرو کبیر مسئولان، از شخص رهبر!
نمی دانم اخیراً به سخنانِ تبسم برانگیزِ رییس قوه ی قضاییه آیا توجه فرموده اید یا نه؟ برادرِ ایشان در مقام ریاست مجلس به کنایه از لات بازی های سیاسیرییس جمهورگفت، و خود ایشان برای رییس جمهور خط و نشان کشید و فرمود: زبان درکام بکشید وگرنه پرونده هایتان را برای مردم شریفمان باز خواهم گفت!؟
من شخصا درتحلیل این سخن، بیش از آنکه حتی کنجکاو آن پرونده های کذایی باشم – که لابد برای دفنِ در تاریخ کنارشان گذارده اند – معطوفِ این واژه ی ” مردمِ شریف” ی هستم که همگان از حساب بانکیِ آن سود می برند اما در این میان یکی صدا در نمی دهد: ای بزرگان قوم، این جنازه، مدت هاست بو گرفته، دفنش کنید!
ظاهراً مُشت این جنازه ی شریف، هنوز که هنوز است کارایی دارد. طوری که خود حضرت شما نیز در اشاره به شلتاق آمریکا و اسراییل، به ضربتِ محکمِ آن اشاره فرمودید.
رییس جمهور نامتعادل ما نیز آنجا که خبراز افشای اسناد خود می پراکنَد، باز به سراغ مردم شریف” می رود و براین جنازه ی بو گرفته چوب می زند.
این “مردم شریف”، که هرکس به تناسب حال، حالی از او بازمی ستاند، سال هاست که کارآیی و استخوان بندی شخصیتی اش را از دست داده و تنها نقش وخاصیتش در نمایشی که ما از ایران و ایرانی به صحنه آورده ایم، سیاهی لشگری است که شهامت یک چرا” ی ساده را نیز از او واستانده ایم.
قبول می فرمایید اگر این مردم شریف را ارج و بهایی بود، اعتراض ها و پرسش هایشان به هیچ گرفته نمی شد و بُغض شان نیز به چوب و چماق قوای تحت امر شما سپرده نمی شد. من راز بی اعتنایی به این مردم شریف را، وتیرگیِ مستمرِسرنوشت آنان را در سیاهیِ” نفت ” می بینم. آری، بزرگانی که دستشان به پولِ نفتِ این مردم گشوده است و بی اجازه ی آنان هرچقدر که بخواهند برمی دارند، احتیاجی به خود مردم ندارند. علت این که در این سرزمین فلک زده، افکار عمومی به هیچ گرفته می شود، هیچ نیست الا همین دست هایی که بی اجازه ی مردم در جیب مردم فرومی رود.
رهبرگرامی،
درغیابِ شما که پاسخگوی پرسش های فراوان و سرگردانِ این مردم شریف نیستید، چندی پیش من خود دست به کار شدم و نوشته ای برای جناب آقای سید محمد خاتمی فرستادم ودر آن هفت پرسش از هزار پرسش سرگردان جامعه را پیش روی وی نشاندم.
دلیل این که چرا از میان همگانِ این سرزمین، من جناب ایشان را مخاطب پرسش های خود قرارداده ام، به افق های مطلوبی بازمی گردد که وی به ترسیم آنها توفیق یافته است. چرانگویم که ما آمیختگیِ ادب و سیاست و انصاف و درستی و روحانیت را به جناب ایشان مدیونیم؟ …..شعله تا سرگرم کارِخویش شد، هرنِی یی شمع مزار خویش شد…..
خلاصه زمان گذشت و چشم انتظاریِ من برای دریافت پاسخ از آقای خاتمی بجایی نرسید. به دیدارشان رفتم. محکم در آمد که: آقای نوری زاد، من به سئوال های شما جواب نمی دهم. پرسیدم چرا؟ گفت: من نمی خواهم داخل قضایایی شوم که تبعاتی داشته باشد. مثلا بحث نظری فقه وحاکمیت فقیهان، که یکی از پرسش های شما بدان مربوط است، مرا به حوزه ی حساس صنف روحانیان داخل می کند. دراین حوزه تا دلت بخواهد اختلاف است و انشقاق.
نخواستم بگویم: شما اگر پاسخ ندهید، این پرسش ها در میان مردم هستند وبه حیات خود ادامه می دهند، اما گفتم: شما چه بخواهید و چه نخواهید، در میان مردم پرسش های تند تری دهان به دهان می شود وپاسخ نگفتن بدانها، بساطِ برقراری ما را برخواهد چید و ما را به گودال انزوا و فروپاشی درخواهد انداخت. این را قبول کرد. که: بله، پرسش های تند تری در میان مردم رواج دارد و پاسخ نگفتن به آنها کار عاقلانه ای نیست!
وقتی از محضرجناب خاتمی بیرون می آمدم، زنجیرِ سنگینِ فحش های رکیک آقای شریعتمداری کیهان را دیدم که برپای اراده ی وی قفل بسته است. همان فحش هایی که آقای شریعتمداری – بزعم خود – به نیابت از جناب شما برسراین مرد بزرگ باریده ومی بارد. به این قفل کیهانی، نگرانی از میکروفن ها و دوربین های مخفیِ حتی داخل دستشویی های ساختمان ایشان را، و نیزهراس از چشم های مراقب مامورانی که سپاه و اطلاعات به اسم محافظ به ایشان تحکم فرموده اند اضافه فرمایید.
رهبرگرامی،
انتشار این پرسش ها نه از آن روی است که پاسخ نگفتنِ آقای خاتمی را به ضعف و هراس او تعبیرکنم. بل از این روی که همه ی ما و به ویژه جناب شما بدانیم در هریک از این پرسش ها حنجره ها و پتانسیل هایی نعره می کشند که اگر صدایشان را نشنویم، تیزی همان پرسش های بی پاسخ، حیات و بقای ما را نشانه خواهد رفت.
اما آیا مثلا ” فقه “ی که من دراین پرسش ها بدان اشاره کرده ام، یک بحث نظری است؟ یا مبحثی دقیقاً حقوقی – اجتماعی؟ همان مبحثی که ما امروزه به آفت های هزار باره ی آن مبتلا شده ایم و راه گریزی نیز از آسیب های جاریِ آن نمی یابیم. از محضر جناب شما تقاضا دارم اگر مقدورتان بود و شما را حوصله ای برای پاسخگویی به پرسش های بی جواب مردم، دست به قلم ببرید و به برخی از این پرسش ها پاسخ بگویید.
من عین همان نوشته ای را که برای آقای خاتمی ارسال کرده ام، برای حضرتعالی نیزمنتشر می کنم. این هفت پرسش، تنها سایه ای از پرسش های توفانیِ این روزهای سرزمین ماست:
سلام جناب خاتمی
پرسش های هفتگانه ی من، شمارگان مختصری از پرسش های بسیار و سرگردان جامعه ی مفلوک ما است. من به چشم خود دیده ام جماعت سرخورده ای را که به هزار امید به دیدار شما می شتابند و همان سرخوردگی ها را به تعارف با شما در میان می گذارند و درهوای متانت شما نفسی تازه می کنند و به جای نخستِ فلک زدگیِ خویش باز می روند. آن سوتر از این گفتاگفت های تکراری و تمام نشدنی، سینه های سرخ مردمی است که با همان هزار امید رو به شما می نشینند و به شعارها و به صحبت های متداول شما گوشِ دل می سپرند و درتب و تاب یک گویش بی ملاحظه درخود مچاله می شوند. من از باب رهایی از شرمی که بی دلیل از همه ی ما آویخته، نه همه ی آن پرسش ها را، که معدودی از آنها را با خود شما در میان می گذارم تا مگر پاسخ های صریح و شفاف شما، راه را برای عبوراز سایر پرسش ها وا کند. اگر در چند وچون پرسش های من، صراحت، به جای نرمش و ملایمت نشسته است، پیشاپیش از شما پوزش می طلبم. گرچه خود می دانم در شنودنِ عربده های وقیحِ بسیجی نماها، و ناسزاهای کیهانیِ این چند سال اخیر، مهارت یافته اید.
یک :
شما در غیاب مهندس میرحسین موسوی، شخصیت شماره ی یک جریانی هستید که خواهان مطالبات خاصی است. جریانی که ظاهرا آزادی را با همه ی ظرافت های آن، و قانون را با همه محکمات آن، و انصاف و داد را با همه ی آغوش گشوده اش می خواسته و می خواهد. پرسش این که : شما مگربه دنبال چه بودید که تحمل نشدید؟ واکنون با اعتنا به پیشامدهای این دوسال اخیر، به دنبال چه هستید؟ قرار بود شما با روی کار آمدن چه بکنید که حاکمیت خود را در معرض فروپاشی دید و دست به کارهایی زد که تلخی آن باهزارمن عسل، ولکه های تباهیِ آن با هزارجراحی زدوده نخواهد شد؟
دو:
حاکمیت در این دوسال، کمترین توجهی به شخصِ شما وخواست های هرازگاهِ شما نکرده است. بلکه بالعکس، تا توانسته، پای شما را و سایرینی را که با شمایند، به ریسمان بیگانگان بسته و عده ای را که منتسب به شمایند، دستگیر و زندانی کرده است. آیا اگردرآینده نیز توجهی به خواست های شما نشود و راه برای هرگونه سربرآوردنِ شمایان بسته گردد، سربه کجا خواهید کوفت؟ واساسا چه خواهید کرد؟
سه :
مشکلات جاری کشور، تنها نه از آن روی است که رییس جمهورها و دولت های ما قابلیت اداره ی کشور را، و اهلیت برطرف سازی موانع پیش روی را نداشته و ندارند، و نه به این دلیل که مجلسیان ما به مذلت اطاعت بی چون وچرا در افتاده اند و شآنِ نمایندگی خود را با بُزدلی های مشمئز کننده ی خویش به حقارتی تاریخی دچارساخته اند، و نه به این خاطر که دستگاه قضایی ما مته به مغزعدالت و انصاف فرو می بَرَد و پوست از تن آداب داد گستری می دَرَد، بل به این دلیل که بر این مُلک، تفکرِ ناشی از فقاهتِ فربه، وفقاهتِ میان تهیِ منفک از درد و داغ مردم حاکم است. فقاهتی که با همه ی پویایی و عرض و طول و دارایی اش، از درک واقعیت ها وحساسیت های داخلی و بین المللی عاجز است و برای بسیاری از مختصات جامعه، طرح وبرنامه و جایگزینی ندارد و ناگزیر روی به بایدها و نبایدها و حلال است و حرام است های منجمد تاریخی می برد و راه تنفس نسل ها را برمی بندد.
با اعتنا به این مهم، خود شما با همان لباسی که برتن دارید و بسیار نیز برازنده ی جناب شماست، درهمین گردونه ی حجة الاسلامی صاحب وجاهت اید. با فرض این محال که همه ی اختیارات کشور را دو دستی تقدیم شما کنند و دست شما را برای هر تغییر و اصلاحِ دلخواه وا بگذارند، با این بن بست های پشتاپشتِ فقاهتی چه خواهید کرد؟ مگر یک حجة الاسلام می تواند آن سوتر از دایره ی فقهی که می خواهد با بلندگوی “حلال است و حرام است” با مردمان متعجب دنیا دیالوگ برقرار کند، به حیثیات حتمیِ بشری بیاندیشد؟ یک نگاهی به فاصله ی نجومی میان این سال های کشور بختک زده ی ما با دیگرانی چون کره ی جنوبی ومالزی و همین امارات و ترکیه ی همجوارمان بیندازید!
ما از فقه بخاطر قرن ها کارآیی اش در آراستگیِ فکریِ پدران و مادرانمان تشکرمی کنیم. اکنون آیا وقت آن نرسیده است که فقاهت، برای نفس کشیدن و زنده ماندن، پنجره ها و دروازه های تازه ای را به روی خود بگشاید و از همزیستی با سایر نحله های فکری و اجتماعی نهراسد؟
چهار:
برای برون رفت از مخمصه هایی که گرفتار آنیم، پیشنهاد داده اید که دو سوی ماجراهای اخیر، چه حاکمیت، وچه آنانی که به هرشکل آسیب دیده اند، از حق خود گذشت کنند و مطالبات خود را نادیده بگیرند تا دعوایی اگر هست خاتمه پذیرد. یعنی حاکمیت، زندانیان حادثه های اخیر را آزاد سازد و از دستگیری وزندانی کردن خاطیان – به گمانِ خود – گذشت کند، و آسیب دیدگان نیز خون فرزندان وماهها حبسِ بی دلیلِ عزیزانشان را نادیده بگیرند. پرسش من با عملی شدن این آرزوی سطحی ، شکل می گیرد. این که : روز بعد ازاین گذشت دوجانبه، آیا چگونه خواهد بود؟ اگر یک جوانِ باز آمده از زندان، مجددا ازدزدی های جاری شخص رییس دولت و معاون اولش بگوید و بنویسد و دردانشگاهِ خود همین ها را برملا کند، باز آیا گرفتار داغ ودرفش خواهد شد یا نه؟
بعد از این گذشت دوجانبه آیا دستگاه قضایی، به چهره ی انصاف و عدل خواهد نگریست یا همچنان لباس مضحکه برتن عدالت خواهد پوشاند؟ یا نمایندگان مجلس به یاد عهدی که با مردم و خدای خویش بسته اند خواهند افتاد و ازهیچ کس فرمان نخواهند پذیرفت و از احدالناسی نیز نخواهند هراسید؟ آیا آقایان جنتی وخاتمی و علم الهدی، با فهم، و با لبخند آشتی خواهند کرد؟ آیا سپاه، ازلقمه های چرب وشیرینی که بلعیده و می بلعد دست خواهد شست؟ آیا مراجع و امامان جمعه و روحانیانِ دخالت گر، برای نخستین بارهم که شده مسئولیت دخالت های ویرانگرخود را خواهند پذیرفت؟ آیا منصب های کلیدی کشور از چنگ بی عرضه ها و پوک مغزان به در خواهد رفت؟ آیا کسی برای مردم و خواست ها و افکارشان تره خُرد خواهد کرد و مثلا به مردم گزارش خواهد داد که چه مقدار از پولشان صرف بقای بشاراسد قاتل گردیده و می گردد؟
پنج :
شما دراعتراض به حبس آقایان موسوی و کروبی وهمسرانشان، هراز گاه به پراندن یکی دوشعاربدون پشتوانه بسنده کرده اید. آنان داخل زندان اند و شما درزندانی دیگر. بیرون مانده اید که چه؟ بیایید و درخواست کنید تا شما را به جایگاه والای حبس داخل کنند تا سهم شما در این معرکه ی تلخکامی، طعمی از ” درکنار مردم بودن” باشد. منظور من از این مردم، حداقل بیست میلیون نفری است که خود و خانواده هایشان به رویه های جاری حاکمیت “نه” گفته اند و شخصیتشان به دمِ دستی ترین وجه ممکن چوب خورده و تحقیر شده است.
پرسش پنجم من این است :چرا شما در زندان نیستید؟ ظاهراَ با آن همه نسبت جاسوسی و براندازی و فحش های وقیح کیهانی، شما برای زندانی شدن اولویت داشته اید. حاکمیت، درشما چه دیده که بیرون ماندن شما را به صلاح خود دانسته است؟ بیرون مانده اید تا این بیست میلیون نفر سرگشته را رهبری کنید؟ تا جنبش سبز که نه، تا اصلاحات مالوفِ تان بدون سرنباشد؟ تا برای برآمدن و برکرسی نشستن خود و دوستانتان، مردم را به صحنه آورید؟ آیا مواضع نرم شما به این خاطر نیست که در بیرون بمانید و به گمان خود این آشفتگی ها را سامان دهید؟ آیا کشتن جوانان مردم و ضرب و شتم وحشیانه ی مردم ودستگیری ها و حبس های توام با شکنجه و تهدید و رعب و وحشت، شما را به وادی ترس درنیانداخته است؟ تاهمان گونه بگویید و موضع بگیرید که حاکمیت خواهان آن است؟
شش :
انتخابات در پیش است. حاکمیت احتمالا برای تنها نماندن خود، به شما بها خواهد داد. واحتمالا بسیاری از زندانیان سیاسی را آزاد خواهد کرد. واحتمالا وعده های خنده دارخواهد داد. واحتمالا تنگناهای عهد قجریِ خود را از اطراف آقایان موسوی وکروبی و همسرانشان برخواهد چید. تا مگر مردمان قهرکرده را بار دیگر برسرسفره ی نظامی که سرتاسر قامتش به آلودگی های رنگارنگ مزین شده، ترغیب کند.
شما نیز احتمالاً بارواج همین وعده های خنده دار- همانها که جزیی از کلِ خواسته های مردم است – به صحنه ی انتخابات بازخواهید رفت. و مردم را برای حضوری دوباره به صحنه دعوت خواهید فرمود. پرسش من این است: چه تضمینی برای صحت انتخاباتی که برسر خود کارآزمودگانی چون شیخ احمد جنتی دارد؟ اگر دوستان شما به مجلس راه یافتند، درآن مجلسِ گِل گرفته، قراراست برکدام حقوق متلاشی شده ی مردم اصرار ورزند؟ مثلا دوستان شما در مجلس، این توانایی و این بضاعت را دارند که سپاه را از اسکله های قاچاق و هزار هزار فرصتی که فروبلعیده، به پادگانها باز بَرَند؟
هفت :
حاکمیت ما برای بقای بشار اسد قاتل، هزینه ی فراوانی متحمل شده است. از این پس نیز متحمل خواهد شد. به چین و روسیه، پول و وعده و امتیازات هنگفتی خواهد پرداخت تا مگردرشورای امنیت سازمان ملل، هوای رژیم رفتنی بشار اسد را داشته باشند. داستان حمایت بی دریغ ما از بشار اسد، کاملا به قمار انرژی هسته ای خودمان شبیه است. قماری که از جیب ما میلیاردها دلار بدر بُرد و برای ما جز تحقیر و ورشکستگی هیچ نگذاشت.
عجبا که این روزها رییس جمهور نامتعادل ما و قلچماقانِ شعارگوی هسته ای ما، سکوت اختیارکرده اند و دیگراز حقوق مضمحل شده ی هسته ای ما سخن نمی گویند و مردم عوام ما را به تکرار شعارهای طنز خود تحریک نمی کنند.
ما به همین خاطر، و به دلیل بی کفایتی های مستمر مسئولانمان، به آغوش تحریم های بین المللی درافتاده ایم. تحریم هایی که ما با سماجتی به بزرگی بلاهت، از آنان عبور می کنیم و مثل یک جاهل کتک خورده، به صورت کبود خود اشاره می کنیم و به همه می گوییم : “چنان محکم با صورتم به مشتش کوفتم که صورت خودم کبود شد”. این تحریم ها، سرمایه های این مردم بختک زده را به تاراج می برند و روز به روز ما را به تنگناهای بین المللی در می اندازند. پرسش پایانی من این است : به فرض، شما رییس جمهور، شما رییس مجلس، شما همه ی مجلس، با داستان بشار اسد و لبنان و حزب الله و اسراییل و داستان انرژی هسته ای وتحریم ها چه می کنید؟
با امتنان و سپاس :محمد نوری زاد پانزدهم شهریور سال نود
رهبرگرامی
این هفت پرسش، گرچه روی سخن با جناب خاتمی دارند اما مصرانه از ما و شما نیز پاسخ می طلبند. مباد از این روی که: ” وقتی خود مردم برای ما، جز بوقت رآی دادن و جز برای دمِ توپ صاحب شآن ومنزلتی نیستند، ما را چه به پرسش هایشان؟، همچنان شنودنِ ابهام ها و پرسش ها و خواست هایشان را به هیچ بگیریم؟
شما را به خدایی که بدو ایمان دارید، به ما بفرمایید: چرا مردمِ ما نباید این خاصیت و این ارزش و این وجاهت را داشته باشند که از شما بپرسند: چرا؟ اساساً مگردلیلِ برپایی و برقراریِ مجلس خبرگان، همین پرسش از رهبری نبوده ونیست؟ اگربله، پس با اعتنا به کدامین آموزه ی انسانی و شیعی وقانونی، تا کنون یک نماینده، یک بار، آری یک بار، شهامت این را نیافته است که از شما بابت این همه مسئولیتی که به عهده دارید، یک ” چرا ” ی مختصر بپرسد؟
از همان سنین جوانی برزبانِ ما و شما نشانده اند: “پیش از آنکه به حساب شما رسیدگی کنند، خود به حسابِ خودتان رسیدگی کنید”. ستونِ محوریِ این سخن، بر”حقّ الناس” استوار است. یعنی آهای مردم، بگردید و هرکجا رشته ای ازحقوق تباه شده یافتید که یک سرش خود شمایید و سردیگرش دیگران، درهمین فرصت باقی مانده و پیش از ورود به عرصه ی حساب و کتاب، به واکاویِ و اعاده ی این حقوق تباه شده همت کنید. که اگربه طلبکاریِ مردم اعتنا نکنید، عدلِ جاریِ خدا، هم دنیایتان را و هم آخرتتان را برسرتان خواهد کوفت.
من صمیمانه و البته قاطعانه با صدای بلند اعلام می کنم: ” رهبرا، ما حقوق تباه شده بسیار داریم. بیایید و پیش از کوچ به دیاری که چهارستونش برعدلِ حتمیِ خدا بنا شده، به طلبِ ما رسیدگی کنید. که اگر از طلب ها و پرسش های ما رو بگردانید وما را طبق شرع و عرف و قانون همین جمهوری اسلامی راضی و توجیه نکنید، ما مردمان این زمانیِ ایران، وحتماً نسل های آینده ی این سرزمین، وزنِ سنگینِ طلبکاری خود را بر ترازوی سنت های حتمیِ هستی خواهیم نهاد. و شما نیک تر از همه ی ما می دانید که این وزن سنگینی که ما برشانه ی سنت های حتمی هستی می نهیم، با جناب شما چه خواهد کرد!
…..اکنون مثنوی آتش در نیستان، با غریوِ پرسوزِ خواننده ی خوب ما، وخاکستری که از نی های پرادعا ومیان تهی بجای مانده، پایان یافته است. درشیراز از اتومبیلِ خود پیاده می شوم و به دیدار مردی می روم که یکی از چند منبر زنده ی این کشور پهناور متعلق به اوست. جناب آیت الله سید علی محمد دستغیب. سپاهیان و بسیجیان و طلاب کفن پوشی که به پای تمامی منبرها و تریبون ها قفل بسته اند، خانه ی این پیرمرد را به سنگ بستند تا مگر این منبر زنده را نیز به جمع هزار هزار منبر افسرده و مرده وخاک برسرِ کشورمان بیفزایند. هنوزآثار سیاهیِ آتش و رنگ و ننگ در اطراف ساختمان محقر او هویداست. پیش می روم و برگونه های آزادگیِ او بوسه می زنم. و از وی بخاطر این که برای روفتنِ تاریکی، خود را به اشتعال انداخته و این تنها چراغ انسانی و ایمانی را دراین سوی سرزمینمان روشن نگاه داشته تشکر می کنم.
ساعتی بعد در کنار مزار حضرت حافظ ایستاده ام. به نیت این که پایان کار ما بکجا خواهد انجامید دست به تفآل می برم و دیوان شورانگیز او را می گشایم. شوراین غزل به جانم می دود: درازل پرتو حسنت زتجلی دم زد/ عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد……..تا جایی که می سراید: مدعی خواست که آید به تماشا گه راز/ دست غیب آمد و برسینه ی نامحرم زد. شباهنگام بود که من به راز این سخن حضرت حافظ پی بردم و دانستم او چرا در قرن های دور، واژه ی دست غیب را در این غزل بی نظیر خود جای داده است.
واما سخن پایانی من،
نه طبق قوانین کشورهای فهیم دنیا، و نه حتی طبق قوانین کشورهای همجوارما، که طبق قانون جمهوری اسلامی خودمان ایران، شخص رهبر، بلحاظ فردی و حقوقی، هیچ تفاوتی، آری هیچ تفاوتی، آری هیچ تفاوتی، با سایر مردم ندارد. شوربختانه اما آن سوتر از قانونی که در این مُلک به شوخی بَدَل شده، جناب شما بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار، آری بسیار، با سایر مردم ایران تفاوت دارید. و این، اولین حقّ الناسی است که ما ایرانیان از جناب شما طلبکاریم. آیا پیش از آنکه به حسابتان رسیدگی کنند، به حساب خودتان رسیدگی خواهید فرمود؟
بدرود تا جمعه ی آینده
با احترام و ادب: محمد نوری زاد جمعه بیست و هفتم آبان سال نود


۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه

خطای مشترک






وقتی  چپ و راست بر یک خطا اصرار دارند

نگاهی به زیر بنای استثمار کارگری در دنیا  نهایتًاً ما را به سرمنشأ آن که تصوّر  رسمی حکومتها و بخش خصوصی  از کارگر  بعنوان ابزار اقتصادیست  میرساند . یاد آوری این کژ اندیشی تأسف بار برای دعوت از طرفداران دموکراسی سنتی،  به تجدید نظر در راه  نیل به استقلال فردی و اجتماعی و تغییر روشهای مبارزه با بی عدالتی است.
در حال حاضر  ابزار و لوازم اولیّه دموکراسی،  از قانون اساسی گرفته تا انتخابات ، احزاب سیاسی ، مطبوعات و حتّی سیستم قضائی  همه باید در خدمت حکومتها باشند و الاّ بسته به اقتدار حاکمیّت بنوعی از  محتوای اصیل  خود تهی و از ادامه مسیر باز میمانند .  علت آنستکه در فرهنگ  سیاسی،  به قدرت بعنوان یک واقعیّت مورد قبول بها داده شده و تلاش در راه کسب و بکار گیری آن، بعنوان یک اصل اصیل   شناخته میشود. تالی فاسد این روند،  مشروع بودن  اندیشه و تکنولوژی تخریبی برای کسب قدرت سیاسی ،  به بهانه الزامات امنیتی و  دفاع از کشور است.  این منطق  صوری منبع تغذیه فکری و تسلط سیاسی - اقتصادی محافظه کاران در تما‌م نظامهاست والاّ اندیشه دموکراسی که زیر بنای آن حقوق بشر است کجا و پدید آوردن تکنیک  و ابزار سرکوب و چپاول داخلی،  وجنگ وغارت  دیگر کشورها کجا؟
قبول این واقعیّات بدیهی میتواند این نتیجه را بدست بدهد که در بسترهای سیاسی  شناخته شده ،  کوششهای حمایت از حقوق کارگران  نظیر اعتصابات و تحصّن ها و اشغال مراکز حسّاس که اخیراً تجربه میشود بدلیل فرادستی طرف مورد اعتراض،  کمترین نتیجه  را دارد  و بر عکس بهانه  ایراد اتهام به هرج و مرج طلبی و هولیگانیست  را در مورد معترضین به دست دیگران میدهد. لذا  بایستی این کوششها را به تلاش در راه برون رفت از  دائره دموکراسی باطل ارتقا بخشید تا با آزادی عموم مردم از قیود تحمیلی  و سیستماتیک، زمینه  استحاله وضعیت  کارگران به همیاری، تعاون و برخورداری عادلانه از سهم تولید و مشارکت عمومی  در اداره اجتماع  فراهم گردد  و رهائی این  بخش عظیم جامعه از حالت وجه‌المصالحه بودن برای طیفهای چپ و راست و یا تمامیت خواه سیاسی فراهم  و تغییر نظام تک بعدی سرمایه خواری را زمینه ساز شود.  
در قاموس نانوشته دموکراسی ، پس از آنکه بر اساس یک ایدئولوژی مرامی و یا مسلک ظاهر فریب ، نطفۀ لویاتان  حاکمیت  با تصویب  قانون اساسی بسته شد، برنامه  تکاثر قدرت حاکم از طریق تسلط بر جامعه ، با مکانیسم تقسیم و حذف  متوالی نیروهای اجتماعی از  صحنه سیاسی و نگاهی از بالا به  اکثریت عظیمی از مردم  بعنوان  وسایل کار سیاسی و ابزار  تولید ثروت،  در دستور کار   قرار میگیرد. موتور محرکه و محوراین پروسه  مخدوش،  انتخابات (حتّی نوع سالم و  باصطلاح شرافتمندانه اش)  و حجّیت آن با استناد  به یک عرف جهانی است واین روند تقسیم و حذف  در کلیه مراحل تصویب و اجرای  قوانین  ادامه می یابد. چنین تفکر وروشی   که  منشأ فتنه‌ و وارونه کردن اندیشه اصلی دموکراسی و کرامت انسانی است، برخلاف عقل سلیم  و دستورات صریح دینی (نهی عمومی  از دخالت نا آگاهانه در امور) نیز میباشد و ما در زمستان پیش رو باز هم با یک مرحله دیگر از انتخابات آنهم از  نوع فرمایشی‌اش که مثل همیشه و به حق آنرا سرنوشت ساز میخوانند روبرو میشویم.
روشی که در مقدمه  طرح «مردُمرایی» مبتنی بر نو اندیشی دموکراسی پیشنهاد شده، ریختن آب  پاکی (رأی اعتراضی و باطله)   به صندوق  و مصادره  انتخابات  بشکل  رفراندم  ملّی است . با  از کار انداختن  این محور کژ تاب و زادگاه فتنه ،  حاکمیتها از امکان ادامه بازی با مصالح و سرنوشت  انسانها، منجمله نیروهای مولّد برای همیشه  خلع ید  و نا امید  میشوند و این تازه آغاز کار است.
 تحریم انتخابات که آرزوی حکومت های خودکامه است در عمل  بمثابه واگذاری حقوق خود و صحنه سیاسی به حاکمیت ، قبول ادامه  وضع موجود وخود داری از اعتراض میباشد.  جایگزین روش انتخابات صندوقی  نیز که بشکل  رأی آگاهانه و مسئولانه است در متن ذیل  شرح  داده میشود.
 از پویشگران راه  استقرار عدالت اجتماعی و حقوق بشر در خواست میشود که با عنایت به دلایل مطرح شده و اشکالات اساسی وارد شده بر دموکراسی کاربردی با پیوستن به این فاز از دگرگونی، به  استقرار نوعی متفاوت ازدموکراسی  که در آن انطباق کامل وسیله با هدف در امور سیاسی واحیای روح  قانون در جوامع  ممکن میباشد، یاری رسانند. مردمرایی یک استراتژی دفاعی در مقابله با متکاثرین داخلی و استکبار خارجی است.
  برای آگاهی دوستان بخشی از موضوع را که بصورت یک پارادیم در روابط کاری ارائه شده و ناظر به وضعیت کارکنان و کارگران دولتی،  و قابل تطبیق با  مسائل کارگری در سایر بنیادهای تولیدی  و همیاری,  بدون اصطکاک با منافع بخش خصوصی است ، ذیلاً نقل مینماید .  این روش در اصل برای اداره سیاسی جامعه توسط نخبگان بوده ، که در هر واحد کاری نیز  قابل اجرا است .  

" یکی از شرکتهای گسترده  ملی با هزاران کارگر و کارمند که با تصدی دولت اداره میشود، به دلیل سوء استفاده‌های کلان مدیران در سطوح مختلف و قراردادهای صوری که تاکنون به ضرر شرکت منعقد میکرده‌اند، مانند اکثر مؤسسات مشابه به مرحلۀ بحران کامل نزدیک شده است. این وضعیت نگرانی عمومی کارکنان و کارگران را به دلیل بی‌اعتمادی به آینده وسرنوشت خود باعث شده و جمعاً در صدد اعتصاب سراسری هستند و به نوبه خود بر شدت نگرانیها در کشور افزوده‌اند.
وجود مشکلات متعدّد مانند  نبودن گزارشی موثّق از وضع مالی، فقدان آمار وارقام صحیح، انجام هزینۀ بدون سند، عدم اعتماد به هیئت مدیره دولتی و سیستم بررسی و کنترل و از همه مهمتر بی توجهی کارکنان به تصمیمات آنان  باعث شده تا امکان اخذ تصمیم اساسی و اصلاحات از دست مجمع عمومی شرکت هم خارج شود. لذا با توسل به مجمع تشخیص و مصلحت کارکنان ! استراتژی جدیدی بنام مدیریت ملی (مشارکتی) در دست تهیّه ‌است که با وجود حذف تعداد زیادی از مشاغل و تغییرات کار بری در نیروی انسانی دراین طرح،  مجمع فوق متکفل اجرای آن خواهد بود.
هزینه بسیار بالای استفاده از مدیران اسمی و وابستگان آنها در هیئت مدیره و شرکتهای فرعی ، و مشکلات رفتاری و ضعف راندمان کاری در سطوح پائین تر موجب شده که به نسخه قدیمی تقسیم کار و جداسازی بیشتر واحدها از یکدیگر وتکیه بر تخصصی بودن مشاغل روی آورند و نقش پر هزینه مدیران در امور روزمره را،  بصورت مدیریت جمعی به‌اعضای واحدهای منتزع شده که بعنوان تعاونی‌های وابسته به شرکت اصلی ثبت میشوند، واگذار نمایند تا بتوانند از شرّ مدیران تحمیلی و پرهزینه رهائی یابند.
در واحدهای جدید، تمام ‌پرسنل، گذشته از حقوق عادلانه برای شغل خود، میتوانند مبلغی نیز متناسب با توانمندی و میزان مشارکت خویش بعنوان سهم مدیریت و نظارت  یا مزایای مدیریتی دریافت کنند.
نحوه محاسبه بازدهی کار هر کدام از اعضا برای تعیین حقوق ماهانه  و فوق العاده نظارتی  طبق برنامه فوق چنین است که در پایان مقاطع زمانی معین و به کمک آمار‌های تأیید شده آن دوره، تمام افراد کارنامه‌ای برای همه کارکنان حوزۀ کاری خود (از جمله خودشان)  در زمینه خدمات-  - رفتار و دانش کاری ( خِرَد)  افراد  تکمیل مینمایند. سپس منتجّه و فرایند تمام این کارنامه‌ها بشکل یک جدول میانگین که حاصل خرد جمعی است مبنای پرداخت سهم معمول از درآمد شرکت (و یا بودجه پرسنلی) و نیز حقّ مدیریت مورد استفاده قرار میگیرد. برای تسهیل در امر ارزشیابی در محدوده شرکت نیز گروههای منسجم بلحاظ سطح دانش و تخصص و ارتباط کاری ( خدمات ، اداری، تکنسین، کارشناس ، کارشناسان ارشد و متخصصین) از هم متمایز و تشکّل می‌یابند.

جهت تعیین فوق‌العاده‌های مدیریّت و نظارت کارکنان:
ابتدا یکی از ستونهای جدید درجدول میانگین، به جمع اختلافات عددی از بخش ارزیابیهای مربوط به (رفتار و سلوک کاری) در کارنامه تنظیمی توسط هر فرد، با نمرات متناظر در کارنامه میانگین اختصاص می‌یابد. مجموع این اعداد بیانگر اختلاف نظر آن فرد از نظر کلی جمع در ارزیابی است وهمه ارقام این ستون منفی میباشند. در ستون بعدی این ارقام از رقمی ثابت که قبلاً بعنوان حداکثر امتیازات مدیریّتی بطور مساوی برای همه در نظر گرفته شده، کسر و تفاضل این دو نمایانگر دقّت و نظارت او بر امور و در نتیجه مبیّن سهم واقعی او در مسئولیّت‌پذیری و مدیریت عمومی بر کارها میباشد. بنا براین همه‌افراد به‌اندازه فعالیت کاری و مدیریّتی خویش بر اساس ارزیابیهای کمّی و کیفی کارشان امتیاز و درآمد خواهند داشت و از خاصه خرجی و اتلاف منابع ملی خبری نیست . با این ترتیب یک تراز حقوقی بین جایگاه ‌اجتماعی و درآمدهای افراد در مقابل کار و کیفیت خدمات آنها بصورت  رابطه متوازن مادیّت و معنویت  برقرار میگردد.
فایده ‌این جدول اینست که هر اقدام ، رفتار و دانش مرتبط با کار افراد بشرط اینکه در بازدهی ، نظم و توسعه ‌امورمؤسسه تأثیرمثبت یا منفی داشته باشد باید مورد امعان نظر بقیه کارکنان باشد. هر کس که در تعیین امتیاز برای دیگران عمداً یا سهواً دچار خطا و یا اشتباه شود خود بیشتر متضّرر میشود. زیرا اختلاف (از هر سو که باشد مثبت و منفی‌اش فرقی نمیکند) بین هر عدد در کارنامه‌ای که ‌او نوشته با همان عدد در کارنامه میانگین، بیانگر تقصیر یا قصور وی از درک نظر جمع و مدیرّیت جمعی است و از امتیازات مدیریتی و نظارتی او میکاهد. از خصوصیات دیگر این جدول وانفسا که مواد مورد ارزیابی در آنها بسته به ماهیّت فعالیت گروههای کاری، میتواند متفاوت و حتی متضادّ باشد، اینستکه الزام افراد به خود شناسی و ‌ارزیابی از خویش،  موجب خودآگاهی، محاکات و خود داوری آنها از وضع خودشان میباشد و این فرصت تعلیه همه جانبه‌ای را به شیوۀ نیک خواهی و بد زدایی بکمک توجیه و یا توضیح ابهامات در دراز مدت برای اعضا و رفع کاستیهای فردی و ایجاد تفاهم بین آنان بدون تنش فراهم میکند.  با این ترتیبات مسئله گزینش برای ارشدیّت گروه و یا ارتقای به سطوح بالاتر نیز از پیش حل شده ‌است و نفرات ممتاز بتدریج به واحدهای بالاتر ارتقا می‌یابند. در واحدهای بالاتر نیز این منتخبین همطراز، امور برنامه‌ریزی و هماهنگی بین واحدهای پایه‌ای را تدوین و اجرا میکنند و از طرفی نقش ارتباطی بین واحدهای بالا و واحدهای پائین‌تر از خود را نیز بعهده دارند. در اینجا نیز ارزیابی ادواری به همان سیاق قبل برقرار و باز هم فرصت مساوی فراروی همه ‌اعضا برای ارتقای بیشتر و خدمت موثر تر در سطوح کلان وجود دارد.( بعنوان یک مطلب حاشیه ای: اگر  منافع قسمت عمده ای از سهام چنین شرکتهائی را به کارکنان شاغل در  همان شرکتها واگذار نمایند به  خصوصی سازی واقعی معنا بخشیده و بار تصدی گری حاکمیت در امور بتدریج سبک خواهد شد. برای خروج از سرمایه محوری در اقتصاد کشور و شفافیت امور مالی، تنها مشارکتهای دارای ساختار همیاری، شایستگی و صلاحیت عقد قرار داد و اخذ پیمان دولتی را دارند)."
مطلب فوق قسمتی از طرح تحول عمدتاً سیاسی  برای مقابله تمام قد با حاکمیّت است ،  که خلاصه ئی از آن در این ( لینک ) موجود میباشد. برای رسیدن به نقطه دگرگونی در تمام زمینه‌ها، جامعه گرایان و دلسوزان طبقات کاری بجای تمرکز بر مسائل صرفاً کا رگری آنهم در جامعه ای که فساد سراپای آنرا فرا گرفته، با ورود به بحث  تغییر بنیادی درتفکّر سیاسی  ( لینک  مورد اشاره) ، کل جامعه را برای خروج از بن بستها یاری فرمایند که زمان رسیدن به مقصود ازهر جهت مناسب و در تقویم  تعالی کشور مقدّمات کار برای آغاز بهاری نو مهیا است.

۱۳۹۰ آبان ۲۳, دوشنبه

اقدام بر علیه حاکمیت


ابوالحسن بنی‌صدر


پيشنهادات مشخص به غرب برای اقدام عليه رژيم ايران


هر رهبری که به‌طور ضمنی يا صريح، طرفدار سياست‌ تهاجم نظامی يا تحريم‌های اقتصادی زيان‌رسان به مردم عادی است، تنها به‌سود رژيم ايران اقدام می‌کند که خود را در بحران‌های دائمی حفظ کرده است. بنابراين، پرسش اين است که دولت‌های غربی در قبال ايران چه سياستی را بايد در پيش بگيرند؟
با انتشار گزارش جديد سازمان ملل متحد در مورد نزديک شدن ايران به سلاح های هسته ای و تحرکات نظامی اسرائيل برای حمله ی «پيشگيرانه»، رژيم ملاها در کانون توجه جهانی قرار گرفته است. ابوالحسن بنی صدر اولين رئيس جمهوری ايران که خودش بوسيله ملاها کنار گذاشته شد، چگونگی تغيير رژيم بدون توسل به جنگ يا تحريمهای اقتصادی که به مردم عادی ايران لطمه می زنند، را شرح می دهد.
به نظر می‌رسد، «موفقيت» نظامی در ليبی بار ديگر قدرت‌‌های غربی را به مداخله تهاجمی‌تر در امور ايران ترغيب کرده است. با وجود اين، تهديد مداخله نظامی و به کارگيری تحريم‌های اقتصادی که تنها نتيجه‌اش رنج مردم عادی است، به تقويت رژيم ايران در کنترل قدرت منجر می‌شود.
هر رهبری که به طور ضمنی يا صريح، طرفدار چنين سياست‌هايی است، تنها به سود رژيم ايران اقدام می‌کند که خود را در بحران‌های دائمی حفظ کرده است. بنابراين، پرسش اين است که دولت‌های غربی چگونه می توانند به ايرانی‌ها و به طور کل مردم کشورهای اسلامی، در سرنگونی‌ رژيم‌ها و تحقق نتيجه‌ای دموکراتيک بدون توسل به چنين سياست‌هايی، کمک ‌کنند؟
همان‌طور که همگی می‌دانيم، دموکراسی فرهنگی است که تا حدی از طريق تلاش و مبارزه برای تحقق آن گسترش می‌يابد. نه تنها نمی‌توان دموکراسی را تحميل يا وارد کرد، بلکه مداخله خارجی می‌تواند گسترش آن را تضعيف هم بکند. با توجه به اين، از آنجا که رژيم ايران نمی‌تواند خود را بدون رابطه با قدرت‌های خارجی حفظ کند، می‌توان اقدامات مشخصی به‌منظور تضعيف اين روابط و تقويت روند دموکراتيک در درون ايران صورت داد. به منظور تسريع روند دموکراسی‌سازی در ايران و ساير کشورهای اسلامی تعدادی از پيشنهاد ها را مطرح می کنم.
پيشنهادها به دولتهای خارجی در قلمروهای سياسی و نظامی:
۱ – پس گرفتن شناسائی از دولتهای سرکوب گر. دست کم، فروکاستن آن تا حد روابط کنسولی.
۲ – خودداری از شناسائی گروه های مخالف رژيمهای سرکوبگر(نه مانند ليبی) و عدم حمايت سياسی و مالی و تبليغاتی کردن از آنها و درست کردن آلترناتيو. اين کارها جلوی رشد آلترناتيوهای مستقل که لازمه پروسه دمکراتيک است، را می گيرد.
۳ – ترک سياست حمايت از بخشی از رژيم در برابر بخشی ديگر. در مورد ايران، غرب بطور
سيستماتيک از ميانه روها و عملگراها حمايت کرده است.
۴ – خودداری از حمله نظامی و حتی تهديد به حمله نظامی؛ زيرا در صورتی که يک جامعه خود را تحت چنين تهديدی احساس کند، صرف‌نظر از ميزان مخالفت‌ها، عليه رژيم خود بسيج نخواهد شد.
۵ – خودداری از حمايت سياسی و نظامی و مالی و تبليغاتی از گروه های مسلح و به استخدام خود در نياوردن آنها.
۶ – رفتار بدون تبعيض با همه استبدادها بدون توجه به منافع ملی. اگر استبداد بد است، در همه کشورها بد است. ‫داشتن استاندارد دو گانه باعث بدبينی مردم کشورهايی که برای دمکراسی مبارزه می کنند، می شود.
۷ – خودداری از فروش اسلحه، به خصوص اسلحه ای که در سرکوب جنبش مردم کاربرد دارند.
پيشنهادها به دولتهای خارجی در قلمروی اقتصادی:
۸ – ممنوع کردن اعطای قرضه به دولتهای سرکوبگر و جلوگيری از چنين اقدامی توسط بانک‌ها و نهادهای اقتصادی.
۹ – ممنوع کردن بانک‌ها و شرکت‌های اقتصادی از اداره پولهای سران رژيم های سرکوبگر
۱۰ – رديابی و شناسايی دارائی های رهبران فاسد و هم‌دستان آن در اقتصاد بين‌الملل، ضبط و واريز کردن اموال آنها به حساب ملتها، وقتی که حاکميت ملتها در کشورهايشان مستقر شود.
۱۱ – موظف کردن بانک‌ها و ساير سازمان‌های اقتصادی به شفاف‌سازی روابط اقتصادی خود با اين کشورها، بقصد جلوگيری از رانت خواری و خريدهای سری نظامی.
۱۲ –شفاف‌سازی قيمت کالاهايی که به اين کشورها فروخته می‌شوند؛ به‌منظور جلوگيری از رانت‌خواری و کاهش سطح فقر که امکان مقاومت مردم در برابر استبداد را بيشتر می کند. (در مورد ايران کالاهای وارداتی اغلب حداقل سه برابر قيمت واقعی به مردم فروخته می‌‌شود).
۱۳ –مبارزه بين المللی با قاچاق مواد مخدر که يکی از منابع مهم درآمد رژيمهای سرکوبگر است(دولت ايران نمونه بارز اين اقدام است). اين مبارزه، بسود تمامی بشريت است.
۱۴ – شفاف‌سازی قراردادهای نفتی با استفاده از فناوری موجود به‌منظور نشان دادن قيمت فروش نفت و نيز شفاف‌سازی ميزان فروش مخفيانه نفت و اينکه چه ميزان از اين پول به حساب‌های رهبران رژيم های سرکوبگر واريز می‌شود، اهميت اين تدبير از آنجاست که رژيمهای استبدادی در بودجه خود از جامعه هايشان مستقل هستند.
همانطور که مشاهده می کنيد، اجرای چنين سياست هايی نياز به مداخله نظامی و تهديد اقتصادی ندارد و هزينه مالی زيادی هم برای غرب ندارد، اما اثر آنها بر روند دموکراتيزه شدن در کشورهايی که مردمشان در حال مبارزه عليه رژيمهای استبدادی هستند، بسيار بالاست. اگر غرب در ادعای خود در زمينه حمايت از جنبش های دموکراتيک در کشورهای ديگر صادق است، اين سياست ها را می تواند به اجرا بگذارد.

درباره من

در دموکراسی، پیش فرضهایی مانند لزوم، احزاب سیاسی ،انتخابات و سازه هایی،که بدلیل قدرت زا بودن به زورمحوران امکان میدهد تا مصالح ملت و کشور خود را فدای منافع خود بنمایند با اهداف دموکراسی در تضاد هستند. توضیح این تابوها و راه برون رفت از بن بستهای موجود در دستور کار این وبلاگ است