۱۳۹۱ فروردین ۲۳, چهارشنبه

می‌‌خواهم که گفته‌باشم،



شعر گونتر گراس

می‌‌خواهم که گفته‌باشم، آنچه باید گفت



برگردان: شروین فرید نژاد

چرا سکوت می‌کنم؛ چنین طولانی پنهانش می‌‌سازم
آنچه آشکار است و در نقشه‌های جنگی،
تمرین شده
و ما جان بدربردگان، در پایانش،
سرانجام جز پانوشتی نیستیم.
ادعای حق حملهۀ پیش دستانه،
که می‌‌شود ایرانیانی را که پهلوان‌پنبه‌ای دروغین به یوغشان کشیده و
سازمان‌یافته به شادی و هلهله‌شان واداشته،
نابودکرد؛
چون درسرزمینشان،
شاید که بمب اتمی ساخته می‌‌شود!
چرا خود را بازمی‌دارم،
آن سرزمینی را به نام یاد کنم،
که آنجا سال‌هاست - هرچند در نهان -
توان هسته‌ای‌ فزاینده‌ای در دسترس است
اما لجام‌ گسیخته، که هیچ‌کسی را به آزمونی
بدان راه نیست؟
این همگانی نهان‌کردن واقعیتی آشکار را،
که سکوت من، فرمان‌بردار اوست،
دروغی خفت‌بار می‌‌بینم؛
و اضطراری که تنبیه در یک‌قدمی‌ است،
هرگاه که فرمانش نبری؛
که فتوای «سامی‌ستیزی»، اتهامی آشناست.
اما اکنون، که از سرزمین من،
با آن دیرگناهی که هیچش مثال نیست،
و همیشه و دوباره،
به یادش می‌‌آورند و سرزنشش می‌‌کنند،
– وزان سوی دیگر، تاجرانه و مزورانه،
به امید رستگاری و به تاوان گناه–
می‌‌گویند زیردریایی دیگری باید به اسراییل
فروخته‌شود؛
ویژه‌گی‌ا‌ش آن است که کلاهک همه‌ویرانگرش،
آنجایی را نشانه می‌‌گیرد،
که وجود حتا یک بمب اتمی‌ هم درآن اثبات نشده؛
از بیم درستی‌ آن،
می‌‌خواهم که گفته‌باشم، آنچه باید گفت.
چرا دیرزمانی سکوت کردم؟
چراکه می‌‌اندیشیدم، پیشینه‌ی من،
– که دامانش از آن لکه‌ی ننگ هیچگاه پاک نخواهد‌شد–
بازم می‌‌دارد، این حقیقت را، علیه اسراییل
–که به آن وفادارم و وفادار خواهم‌ماند–
بر زبان‌رانم و به چرایی بازپرسم.
چرا اما اکنون لب به سخن باز می‌‌کنم؟
سالخورده با آخرین قطره‌های مرکب:
اسراییل اتمی‌، به خطر می‌‌اندازد،
صلح جهانی‌ به خودی خود شکننده و ناپایدار را.
باید گفت آنچه گفتنی‌‌ست،
شاید که فردا دیر باشد؛
چراکه ما – آلمانی‌های کمرخم‌کرده زیر بار گناه -
همدست جنایتی می‌‌توانیم‌شد،
که از پیش دیدنی‌ است و همدستی ما،
با هیچ‌کدام از بهانه‌های آشنا،
توجیه نخواهد‌شد.
اعتراف می‌‌کنم: بیشتر سکوت نخواهم‌کرد،
که از فربیکاری و دورویی غربیان،
به‌تنگ آمده‌ام؛
باشد که دیگران بسیاری هم،
خویشتن از بند این سکوت برهند؛
بانی‌ این خطر شناخته را
به ترک این خشونت بخوانند و
بخواهند
مهار بی‌مانع و پایدار
توان اتمی‌ اسراییل
و سازه‌های اتمی‌ ایران را،
به یاری نهادی جهانی‌،
که دولت‌های هر دو کشور، پذیرفته‌اش باشند.
تنها اینگونه می‌‌شود همگان را، اسراییلی‌‌ها را، فلسطینی‌‌ها را،
بیش از آن، همه‌ی مردم را،
– در این زمینی‌ که توّهم اشغالش کرده‌ و در آن
همه تنگ در کنار هم به دشمنی زنده‌اند–
و سرآخر ما را هم،
یاری‌کرد.

انقلاب اسلامی

۱۳۹۱ فروردین ۲۲, سه‌شنبه

ترورهای مجاهدین در ایران



ترورهای سازمان مجاهدین خلق در ایران ، سیمور هرش

روشنگری،  راه کارگر


مداخله خارجی و سرکوب داخلی متقابلا يکديگر را تقويت ميکنند. نه فقط رژيم به بهانه مداخله خارجي، سرکوب ها را افزايش ميدهد، بلکه گسترش سرکوب ها و وحشت رژيم از مردم و جلوگيری از نقش مردم در اداره سياست داخلی و خارجي، مستقيم و غير مستقيم به افزايش مداخله خارجی می انجامد. گزارش اخير سيمور هرش همين واقعيت را نشان ميدهد. اگر اطلاعات منابع آگاهی سيمور هرش پايه قرار گيرد، عليرغم گسترش سرکوب ها به بهانه مداخله خارجی و به موازات اين سرکوب ها، اکنون اسرائيل و آمريکاشبکه مخفی کارايی در داخل کشور بوجود آورده اند که رژيم ايران آشکارا ناتوان از کشف آن و جلوگيری از عملياتش بوده است و صورت و سيرت و سرشت اين شبکه بکلی با قربانيان سرکوب رژيم متفاوت است. طبيعتا بوجود آمدن چنين شبکه ای بيش از رژيم ايران، آينده ايران و شکل گيری دموکراسی در کشور را تهديد ميکند. 
ترجمه گزارش سيمور هرش را در زير ميخوانيد. گزارش اندکی خلاصه شده است. 
نيويورکر. ۶ آوريل ۲۰۱۲
منطقه ای که سايت امنيت ملی نوادا متعلق به دپارتمان انرژی در آن قرار گرفته، با دشت های خشک بلندش و قله کوه ها در دور دست، از هوا به شمال غربی ايران شبيه است. در اين سايت که در ۶۵ مايلی شمال غربی لاس وگاس قرار گرفته است، قبلا آزمايش های هسته ای صورت ميگرفت و حالا دارای مرکزی برای آموزش عمليات ضد جاسوسی و يک فرودگاه خصوصی برای جت بوئينگ ۷۳۷ است. اين منطقه ای ممنوعه است که در برخی نقاط آن تابلو ها به اشخاص کنجکاو هشدار ميدهند پرسنل امنيتی در صورت لزوم اجازه دارند به کسانيکه از خط ممنوع عبور کرده اند، شليک کنند.
در اينجا بود که فرماندهی عمليات ويژه مشترک Joint Special Operations Command (JSOC)از سال۲۰۰۵ آموزش اعضای سازمان مجاهدين خلق ايران را آغاز کرد... وزارت خارجه آمريکا در سال ۱۹۹۷ اين سازمان را در ليست گروه های تروريست خود قرار داد.
سازمان مجاهدين در سال ۲۰۰۲ با افشای اين واقعيت که ايران غنی سازی اورانيوم را بطور محرمانه در يک منطقه زيرزمينی آغاز کرده است، تا حدودی در سطح بين المللی اعتبار کسب کرد. محمد البرادعی که در آن زمان مديرعامل سازمان انرژی اتمی بود بعدها به من گفت که به او اطلاع داده بودند موساد منبع تامين اين اطلاعات بوده است.
روابط سازمان مجاهدين خلق با سازمان های اطلاعاتی غرب بعد از سقوط رژيم عراق در سال ۲۰۰۳ تقويت شد و «فرماندهی عمليات ويژه» تحت تاثير هراس بوش از اينکه ايران در يک يا چند نقطه مخفيانه مشغول بمب سازی است، عمليات در داخل ايران را آغاز کرد. منابعی بطور مخفيانه در اختيار چند سازمان مخالف قرار گرفت تا به جمع آوری اطلاعات و نهايتا عمليات تروريستی عليه رژيم اختصاص يابد. سازمان مجاهدين خلق مستقيما يا غيرمستقيما منابعی از قبيل سلاح يا اطلاعات دريافت کرد. بنا بر گفته مقامات امنتی و مشاوران نظامی عمليات مخفيانه تحت حمايت آمريکا تا امروز ادامه دارد.
عليرغم ارتباطات فزاينده و تلاش های مجدانه و لابيگری فشرده وکلای سازمان مجاهدين خلق، اين سازمان همچنين در ليست گروه های تروريست وزارت خارجه آمريکا باقی مانده است. اين بدان معناست که آموزش در نوادا بايد کاملا محرمانه ميماند.
يک مقام امنيتی سابق به من گفت ما اينجا آنها را تعليم ميداديم و از طريق دپارتمان انرژ ی برای آنها پوشش فراهم ميکرديم زيرا همه زمين های جنوب نوادا متعلق به اين دپارتمان است. «ما آنهارا در فواصل دور در صحرا و کوه تخليه ميکرديم و ظرفيت تماس گيری آنها را ايجاد ميکرديم. هماهنگی ارتباطات مساله بزرگی است.»
به گفته مقام امنيتی سابق اين تعليمات اندکی قبل از اينکه اوباما اداره کشور را به دست بگيرد پايان يافت. يک ژنرال چهارستاره ی بازنشسته که مشاور امنيتی ملی در دولت های بوش و اوباما بوده است در گفتگويی جداگانه به من گفت يک آمريکايی که در برنامه ی تعليم مجاهدين در نوادا شرکت داشت در سال ۲۰۰۵ او را در جريان اين برنامه قرار داده بود. او گفت « به آنها آموزش استاندارد در حوزه های تماس گيری
«commo»، استفاده از رمز «cryptography »، تاکتيک واحدهای کوچک و تسليحات آموزش های استاندارد داده شد. اين تعليمات ۶ ماهه بود.»
همچنين به او گفته شد که مربيان از «فرماندهی عمليات ويژه» هستند که درسال ۲۰۰۵ به ابزار عمده دولت بوش در جنگ عليه ترور تبديل شده بود. ژنرال بازنشسته گفت مربيان اعضای درجه اول «فرماندهی عمليات ويژه» نبودند، بلکه تمرين دهنده های دست دوم و سوم و از اين قبيل و آنها شروع کردند به بيرون رفتن از پايگاه های خود: «اگر قرار است به شما تاکتيک ها را ياد بدهيم، بگذاريم اندکی چيزهای واقعا سکسی نشان تان بدهم...» 
به گفته ژنرال بازنشسته همين تعليمات ويژه بود که باعث افزايش نگرانی ها و تلفن های متعدد به او شد. او ضمن تاييد خبرها به آنها گفته بود «اين باعث دردسر همه خواهد شد مگر اينکه پايه قانونی برای آن فراهم شود. ايرانی ها در عمليات ضدجاسوسی متبحرند و اين را نميتوان محرمانه نگاه داشت». سايت نوادا در همان زمان برای تعليمات پيشريفته واحدهای جنگی عراقی هم به کار برده ميشد. [ژنرال بازنشسته فقط از آموزش مجاهدين خلق اطلاع داشت. مقام امنيتی ازتعليماتی که تا سال ۲۰۰۷ ادامه داشت با خبر بود.]
آلن گرسون وکيل مدافع سازمان مجاهدين مقيم واشنيگتن به من گفت مجاهدين خلق علنا و مکررا ترور را محکوم کرده اند. گرسون گفت او در مورد آموزش ادعايی در صحرای نوادا اظهارنظر نخواهد کرد. ولی اگر چنين تعليماتی حقيقت داشته باشد « با تصميم وزارت خارجه به ادامه حفظ نام مجاهدين خلق در ليست گروه های تروريست هيچ تجانسی ندارد. چطور ايالات متحده ميتواند کسانی را تعليم بدهد که در ليست گروه های تروريست دولت هستند، در حاليکه يکی ديگر تنها به خاطر تهيه يک کليد با خطر کيفرجنايی روبروميشود.»
رابرت بائر يک مامور بازنشسته سيا که زبان عربی را به روانی صحبت ميکند و بطور محرمانه در کردستان[عراق] و در خاورميانه کارکرده است به من گفت در اوايل 2004 يک شرکت خصوصی آمريکايی که به باور او برای دولت آمريکا کار ميکرد با او تماس گرفت تا به عراق برگردد. او گفت « آنها ميخواستند من به مجاهدين خلق کمک کنم تا در مورد برنامه اتمی ايران اطلاعات جمع کنند. آنها تصور ميکردند که من فارسی بلدم که نبودم. من گفتم با آنها تماس خواهم گرفت ولی هرگز اين کار را نکردم.»
باوئر که اکنون در کاليفرنيا زندگی ميکند به خاطر می آورد آنموقع برای او روشن بود که عمليات دراز مدت بود نه يک کار مقطعی.
مسعود خدابنده يک کارشناس کامپيوترمقيم انگلستان که مشاور دولت عراق است يکی از مقامات سازمان مجاهدين خلق بود که در سال ۱۹۹۶ آنرا ترک کرد. او در يک مکالمه تلفنی با من تاکيد که دشمن آشکار سازمان مجاهدين خلق است و عليه اين گروه کار کرده است. خدابنده ميگويد او از قبل از سقوط شاه به عنوان متخصص کامپيوتر با سازمان بوده و بعنوان يک متخصص کامپيوتر عميقا با فعاليت های اطلاعاتی ونيز تامين امنيت برای رهبری مجاهدين درگير بوده است. طی دهه گذشته او و همسر انگليسی اش يک برنامه حمايتی را برای کمک به ساير کسانی که از سازمان جدا ميشوند،اداره ميکنند. خدابنده به من گفت او از کسانيکه اخيرا سازمان را ترک کرده اند خبر تعليمات در صحرای نوادا را شنيده است. به او گفته اند آموزش ارتباطات در نوادا محدود به اين نبود که طی حمله چگونه بايد تماس را حفظ کرد بلک شامل نفوذ در مخابرات هم بود. به گفته ی او ايالات متحده زمانی موفق شد راهی برای نفوذ در سيستم های عمده ی مخابراتی ايران پيدا کرد. در همان زمان عاملان مجاهد را به ظرفيت نفوذ در مخابرات تلفنی و پيام ها در داخل ايران مجهز کرد. آنها پيام ها را ترجمه کرده و در اختيار متخصصان اطلاعاتی آمريکا قرار ميدادند. او از اينکه اين کار هنوز هم ادامه دارد يا نه اطلاعی ندارد.
پنج دانشمند ايرانی از سال ۲۰۰۷ تاکنون به قتل رسيده اند. سخنگوی مجاهدين خلق شرکت در قتل ها را تکذيب کرده است ولی اوايل ماه گذشته خبرگزاری ان بی سی از قول دو مقام دولت اوباما تاييد کرد که حملات توسط واحدهای سازمان مجاهدين خلق صورت گرفته که توسط سرويس مخفی اسرائيل، موساد، تعليم ديده و تامين مالی شده بودند. ان بی سی از قول يک مقام دولتی مشارکت آمريکا در فعاليت های سازمان مجاهدين خلق را تکذيب کرد.
مقام امنيتی سابق که من با او گفتگو کردم گزارش ان بی سی مبنی بر همکاری مجاهدين خلق با اسرائيل را تاييد و اضافه کرد در عمليات از اطلاعات آمريکا استفاده شده است. او گفت که هدف ها «اينشتين» نبودند: «مقصود تاثير روانی و اخلاقی برايرانی هاست» و « خراب کردن روحيه کل سيستم- وسايل نقل و انتقال هسته اي، تسهيلات غنی سازي، نيروگاه ها».حملاتی هم به لوله های نفتی صورت گرفته است.
او اضافه کرد عمليات « ابتدا توسط مجاهدين خلق و در همکاری با اسرائيلی ها صورت گرفت، ولی ايالات متحده اکنون اطلاعات را در اختيار قرار ميدهد.» يکی از مشاوران عمليات ويژه به من گفت رابطه بين ايالات متحده و اقدامات مجاهدين درداخل ايران ديرپاست. « همه کارهايی که اکنون در داخل ايران انجام ميگيرد توسط بدل های به خدمت گرفته شده است.»
منابعی که من با آنها صحبت کردم نميدانستند آيا کسانی که در نوادا تعليم ديده اند اکنون در عمليات داخل ايران يا جای ديگر فعالند يا نه.و لی آنها بر تاثير حمايت آمريکا انگشت گذاردند. مشاور ارشد پنتاگون گفت « مجاهدين يک جوک کامل بودند، حالا يک شبکه واقعی در داخل ايران هستند. چطور توانسته اند به اين کارايی دست پيدا کنند؟ علت را بخشا بايد در تعليمات در نوادا جستجو کرد. حمايت لجستيکی بخشا در داخل کردستان [عراق.م] قرار دارد، بخشی هم داخل ايران. مجاهدين خلق اکنون دارای ظرفيت و کارايی هستند که تا به حال سابقه نداشته است.»
در اواسط ژانويه، چند روز بعد از قتل يک دانشمند هسته ای ايران بوسيله بمب خودرو در تهران، وزير دفاع لئون پانته آ در جلسه ای با سربازان مستقر در فورت بليس تکزاس تاکيد کرد دولت آمريکا « درمورد اينکه کی ممکن است اين کار را کرده باشد نظردارد، ولی ما دقيقا نميدانيم کی اينکار را کرده است.» او اضافه کرد «ولی من ميتوانم يک چيز را به شما بگويم: ايالات متحده در اينکارها دست ندارد. اين کاری نيست که آمريکا ميکند.»

منبع سایت انقلاب اسلامی



۱۳۹۱ فروردین ۲۰, یکشنبه

افشاگری ، سرقت ذخایر ارزی


افشاگری یکی دیگر از فرماندهان سپاه،  چگونگی حمل موجودیهای حساب ذخیره ارزی به خارج از کشور


دوستان و عزیزان همسنگرم
امیدوارم با انتشار این سومین افشاگری خویش بتوانم همانگونه که قبلا قول داده بودم باعث رسوا شدن بیشتر خامنه ای و سجده کنندگان درگاهش شوم.
دوستان عزیزم مطمین هستم تاکنون بارها در برخی مصاحبه ها و نطق های تعدادی از دلسوزان این آب و خاک شنیده و یا خوانده اید که صندوق ذخیره ارزی کشور خالی و یا در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد بیش از یکصد میلیارد دلار از درآمدهای نفتی به حساب این صندوق واریز نشده است.
و همچنین حتما تاکنون بارها از طریق برخی سایت های خبری شنیده اید که تعداد زیادی از نزدیکان خامنه ای در بانک های خارج از کشور حساب های ارزی میلیون دلاری و یا حتی میلیارد دلاری دارند.
امروز می خواهم پشت پرده تمام این قضایا و ارتباط این دو موضوع را برایتان افشا کنم ولی قبل از آن لازم است تا مقدمه ای بنویسم تا درک بهتری از زنجیره اتفاقات پشت پرده این موضوع بدست آورید.
روزهای اولی که احمدی نژاد رییس جمهور شد را حتما به خاطر دارید.
خامنه ای و دستیارانش قصد پیاده سازی تمام و کمال داستان قدیمی سلطان و شبان و اجرای کامل نقشه های خواب گذار اعظم را داشتند.
آن روزها احمدی نژاد آنچنان سرمست از پیروزی باور نکردنی خویش در انتخابات ریاست جمهوری و لذت بردن از شهد شیرین ماه عسل با خامنه ای بود که به هیچکس و هیچ چیز توجه نداشت و نمی دانست اجرای کورکورانه دستورات و طرح های رذیلانه خامنه ای و دستیارانش می تواند چه عواقب سنگینی برای کشور داشته باشد.
یکی از طرح های خطرناک این دوره که در طول تاریخ سیاسی و اقتصادی ایران بی سابقه بود ، انتقال پنهان ذخایر ارزی کشور به خارج از کشور و نگهداری آن در حساب های شخصی برخی از افراد نزدیک و مورد وثوق و معتمد خامنه ای بود.
تیم خامنه ای با عنوان اینکه با افزایش تحریم ها ، آمریکا و متحدین اروپای اش بدنبال بلوکه کردن دارایی ها و حساب های ارزی بانک مرکزی هستند به احمدی نژاد که آن روزها هیچ تجربه ای در امور حکومتی نداشت قبولاندند که این طرح می تواند پیشاپیش جلوی این خطر را بگیرد.
همه شما دوستان عزیز می دانید که علیرغم نابسامانی ها و عقب ماندگی های سیاسی و اقتصادی ایران، یک بوروکراسی قوی که از رژیم پهلوی به ارث مانده بر کشور حاکم است.این بوروکراسی اجازه نمی دهد که هیچکس حتی خامنه ای بتواند بدون طی مراحل قانونی ریالی از حساب های دولتی برداشت و جوابگوی آن نباشد.
خامنه ای برای رسیدن به مقصود خویش مجبور بود علاوه بر در اختیار داشتن رییس جمهور برخی سازمان ها را با خود همراه و یا از سر راه بردارد.
انحلال سازمان عریض و طویل برنامه و بودجه و گماردن یکی از کارکنان دفتر خویش به نام دانش جعفری در راس وزارت امور اقتصادی و دارایی از جمله پیش زمینه های اجرای این طرح خطرناک بود.
دومین اقدام موذیانه تیم خامنه ای در پیاده کردن این نقشه شوم فرستادن یکی از عوامل خویش به بانک مرکزی برای عملیاتی کردن این پروسه بود.
حجازی دفتر رهبری که از ابتدا رهبری این عملیات را بدست داشت یکی از افراد مورد وثوق خویش به نام دکتر رودساز را به احمدی نژاد معرفی کرد.
دکتر رودساز در آن زمان رییس دانشگاه آزاد واحد سمنان بود.دکتر رودساز اساسا کارمند وزارت اطلاعات است که در زمان ریاست جمهوری خاتمی از کار برکنار و بعنوان مامور به دانشگاه آزاد رفته بود.
وی مدتی نیز رییس دانشگاه امام محمد باقر وابسته به وزارت اطلاعات بود ،وی در زمان فلاحیان مدت ها یکی از معاونین اقتصادی وزارت اطلاعات و سال ها نیز رییس بانک خصوصی وزارت اطلاعات به نام بانک امین بود.
مدرک تحصیلی دکترای اقتصاد ، آشنایی با مسایل اقتصادی و بانکی بواسطه مدیریت طولانی مدتش بر بانک خصوصی وزارت اطلاعات و تصدی معاونت اقتصادی وزارت اطلاعات و نزدیکی تجاریش با حجازی دفتر رهبری و سابقه طولانی در انجام عملیات پولشویی به واسطه ارسال میلیون ها دلار هزینه های عملیاتی حزب الله لبنان و حماس و دیگر گروه های فلسطینی بصورت ماهیانه زیر پوشش های مختلف از جمله دلایلی بود که برای انجام این پروژه بکلی سری انتخاب شد.
به دستور مستقیم احمدی نژاد به رییس کل بانک مرکزی ، دکتر رودساز بدون داشتن هیچ پست سازمانی و عنوان مدیریتی به ساختمان فیروزه ای بانک مرکزی در خیابان میرداماد رفت و قرار شد با کمک مجید علوی که آن زمان معاون اطلاعات خارجی وزارت اطلاعات بود و همچنین سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس با استفاده از امکانات و منابع و روش های اطلاعاتی این پروژه را به سرانجام برساند.
شکل کار اینگونه بود که ابتدا برای تعدادی از نزدیکان و معتمدین به خامنه ای در برخی کشورها از جمله چین ، روسیه ، مالزی ، سنگاپور ، ترکیه ، انگلیس ، آلمان ، روسیه سفید ، اوکراین ، عراق ، افغانستان و..... حساب بانکی با نام اصل باز کنند.
تصمیم گیری در مورد اینکه برای چه کسی و در کدام کشور حساب باز شود بعهده دفتر رهبری بود و این دستورات صرفا در ملاقات حضوری از طرف حجازی به احمدی نژاد ابلاغ می شد.
تمامی پسران ، دختران ، عروسان خامنه ای ، محمدی گلپایگانی ، حجازی ، سرلشکر فیروزآبادی ، سردار نقدی ، وحید معاونت اجرایی دفتر رهبری ، میثم تایب رییس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران ، پورمحمدی رییس فعلی سازمان بازرسی کل کشور، سردار حسین شریعتمدار رییس روزنامه کیهان، برادران لاریجانی، دکتر ولایتی مشاور امور بین الملل دفتر رهبری ، طارمی دفتر رهبری، شریعتمدار وزیر سابق بازرگانی که کارهای مالی دفتر را انجام می دهد و.... جزء این لیست هستند.
ماموریت اصلی دکتر رودساز پس از افتتاح حساب های بانکی در خارج از کشور ،واریز متناوب بخش عمده ای از درآمدهای مازاد کشور به حساب های بانکی این افراد بدون بجا گذاشتن رد پا بود.در واقع همان چیزی که در غرب به آن پولشویی می گویند.
برای شروع پروژه پولشویی که پیچیدگی های خاصی داشت دفتر رهبری از فرماندهی سپاه قدس یعنی سردار سلیمانی خواست تا با برخی مقامات و شخصیت های سیاسی و اقتصادی و بعضا اطلاعاتی بعضی کشورهای دوست که سپاه قدس روی آنها نفوذ دارد وارد مذاکره شود،کشورهایی مثل روسیه،چین،اوکراین،روسیه سفید،عراق و افغانستان.
در این کشورها به دلایل خاص سیاسی ضریب فساد مالی بسیار بالا است، سردار سلیمانی و برخی از سرداران ارشد سپاه قدس که در حلقه خودی ها هستند مثل دانایی فر و باغبانی و .... و برخی از مدیران ارشد وزارت اطلاعات که صد درصد مورد وثوق دفتر رهبری بودند توانستند با دادن رشوه های کلان و یا بعضا برخی توافقات سیاسی و دادن امتیازهای گوناگون مقامات آن کشورها را وادار نمایند تا در این کشورها حساب های جعلی مختلف با اسامی و تابعیت این کشورها افتتاح و حتی در برخی کشورها بانک های مشترک و خصوصی نیز باز کردند.

حتما می دانید که به دلیل وجود قوانین سفت و سخت ضد پولشویی بین المللی هیچکس نمی تواند پول نقدی که منشاء آن معلوم نمی باشد را در حساب بانکی خویش واریز نماید.
از اینجا به بعد اجرای پروژه وارد فاز جدید عملیاتی شد.شکل کار اینگونه بود که دکتر رودساز هر بار رقمی بین پنجاه تا هفتاد و پنج میلیون دلار بصورت اسکناس های صد دلاری از خزانه بانک مرکزی تحویل می گرفت و با استفاده از برخی امکانات وزارت اطلاعات و سپاه قدس بدون اینکه هیچکدام از عوامل اجرایی بدانند که بار محموله ها چیست دلارها که در کارتن های مقوایی جاسازی شده بود را بصورت قاچاق به یکی از کشورهای نزدیک مثل ترکیه، آذربایجان ،تاجیکستان ،عراق ، افغانستان و .... منتقل و به حساب های واسطه که بعضا تحت نام های جعلی افتتاح شده بود واریز می کردند و پس از مدتی نگهداری این پول ها و عادی سازی، این مبالغ را در همان کشور بین حساب های واسطه دیگر گردش می دانند و سپس با ایجاد پوشش های تجاری این مبالغ از طریق سیستم های بین بانکی به برخی حساب های دیگر در کشورهای واسطه واریز می گردید.
در نهایت پس از چندین بار گردش پول ها و تغییر دادن نوع پول ها مثلا از دلار به یورو از یورو به پوند این مبالغ به تناوب بصورتیکه باعث ایجاد حساسیت در سیستم های بانکی و نظارتی کشورهای مورد نظر نشود به حساب نزدیکان خامنه ای که در واقع حساب های بانکی با نام های اصلی بود واریز می گردید
.
در اجرای پروژه قاچاق پول نقد به خارج از کشور که سخت ترین مرحله این عملیات بود برخی مواقع شانس می آوردند و برخی مواقع با بد شانسی مواجه می شدند. مثلا چند مورد انتقال کارتن های پول علیرغم هماهنگی ها و رشوه هایی که به تعدادی از افسران گمرکی و عوامل مرزی داده بودند در مرزهای روسیه و ترکیه لو رفت که حتما خبرهای آن را قبلا شنیده اید.، در اینگونه موارد مجبور می شدند قید پول ها را بزنند.
یک بار هم تعداد زیادی از کارتن های اسکناس های صد دلاری که زیر بار کامیون های احشام که به آذربایجان می رفت توسط برخی عوامل اجرایی که از طرف وزارت اطلاعات به دکتر رودساز معرفی شده بودند دزدیده شد و هرگز نیز پیدا نشد ، چیزی حدود پنج میلیون دلار.
زمانی هم شانس می آوردند مثلا یک بار توانستند با کمک یکی از عوامل وزارت اطلاعات که در سرویس اطلاعاتی روسیه سفید مقام بالایی داشت مبلغ پنج میلیارد دلار را در سفر شش سال پیش احمدی نژاد به این کشور به عنوان بار همراه رییس جمهور و هیات همراه بصورت یکجا وارد این کشور نمایند.
دوستان عزیزم اگر می بینید که هر از چند گاهی از سوی برخی مقامات مثلا رییس دیوان محاسبات و برخی نمایندگان مجلس گفته می شود که حساب ذخیره ارزی خالی است و در مقابل برخی مواقع احمدی نژاد و یا رییس کل بانک مرکزی می گوید که در حساب ارزی بیش از یکصد میلیارد دلار ذخیره داریم تعجب نکنید به قول شاعر هر کسی از ظن خود شد یار من.
دوستان خوبم در بهترین شرایط این یکصد میلیارد دلار دیگر به ملت ایران تعلق ندارد و در حساب های شخصی برخی از افراد است که با روحیه ای که همه ما از آنها سراغ داریم هیچگاه این پول ها به کشور باز نمی گردد چون به لطف آقایان شرایط کشور ما هیچگاه عادی نمی شود و ما همیشه در شرایط بحرانی هستیم.
میلیاردها دلار از این رقم در مراحل مختلف این پروژه از دست رفت، دادن رشوه های کلان به برخی مقامات فاسد دیگر کشورها، دزدیده شدن و کشف مبالغ زیاد در جریان اجرای پروژه توسط عوامل مرزی و گمرکی سایر کشورها، پرداخت هزینه های اجرایی عملیات، بی ارزش شدن بخش قابل توجهی از اصل پول در جریان تبدیل چند باره به ارزهای مختلف و.......
دوستان و همسنگران عزیزم
خامنه ای و تیم او در حالی آتش به خرمن سرمایه های این آب و خاک انداخته که برخی از دوستان جانباز و برخی خانواده شهدای دفاع مقدس در بی خبری کامل من و تو برای تهیه هزینه های درمانی خویش مجبور به فروش فرش زیر پای خود هستند.
دوست خوبم عباس که در عملیات کربلای پنج چشمانش را از دست داد برای آمدن به تهران و معالجه بیماری کلیوی همسرش پول ندارد ولی حجازی به دختران و پسران و سایر نزدیکان خامنه ای که در این پروژه حساب های بانکی خارج از کشور دارند توصیه کرده حتما حداقل هر شش ماه سفری به این کشورها داشته و از این حساب ها پول برداشت و هزینه های خرید و هتل را پرداخت نمایند تا همه چیز عادی به نظر برسد.
نمی دانم این ظلم تا کی پا بر جا می ماند.
برگرفته از گویا

بنظر میرسد این گزارش توسط تیم احمدی نژاد تهیه شده تا ضمن القای خالی بودن دستشان از مبالغ سرقت شده ،  کیفیت فریب خوردن و آلت شدن خود را توجیه کنند






.

درباره من

در دموکراسی، پیش فرضهایی مانند لزوم، احزاب سیاسی ،انتخابات و سازه هایی،که بدلیل قدرت زا بودن به زورمحوران امکان میدهد تا مصالح ملت و کشور خود را فدای منافع خود بنمایند با اهداف دموکراسی در تضاد هستند. توضیح این تابوها و راه برون رفت از بن بستهای موجود در دستور کار این وبلاگ است