سیدعلیرضا بهشتی شیرازی؛ مائده ای آسمانی |
سید ما ، با چهره ای عطوف و مهربان ، چشمانی به سبزی جنگلهای شمال ، و لبانی همیشه متبسم تمثیل موکدی از دربند بودن یک بی گناه است .
وقتی موسوی درحصر است چرا مشاورش نباید در زندان باشد، این عین "عدالت" است. او را هم باید به اوین برد تا درکنار سایر همرزمانش بماند. این روزها و ماهها که علیرضا از "دانشگاه اوین" دور بوده خیلی داستانهاست که باید بشنود و جای خالی عزیزی را باید ببیند. بهشتی شیرازی دیگر هدی را نخواهد دید که در حیاط زندان می دود و تمرین استقامت می کند. در کلاسهای تفسیرو تحلیلش هم شرکت نخواهد کرد. علیرضا بهشتی شیرازی این یار قدیمی میرحسین موسوی شاید چیزی برای گفتن به هم بندانش ندارد. بیرون خبری نیست. همه خبرها در داخل زندان است. آنها خبرسازند و جامعه خبر پذیر.
در ظهری تابستانی نماز در حیاط زندان می گذاردو با نیت تقرب به خدا پای به سلول می گذارد. تا سومین دوره از تجربه حبسش را طی دو سال گذشته آغاز کند. حتی سردبیر "کلمه سبز" که می خواست همه جا را با کلمات به سبزی بیاراید، قلمی برای نوشتن ندارد. بیگانه شده همه جا با کلام. فرمان زور است. سلاح جای قلم. پادگان جای حزب. سردار جای استاد. مصلحان در حبس و مفسدان آزاد.
علیرضا بهشتی شیرازی را کمتر کسی می شناسد، شباهت نامش به فرزند شهید بهشتی به او کمک کرده تا همانگونه که می خواهد بی ریا و آرام خدمت کند. از حزب جمهوری اسلامی تا جبهه نبرد، از دفتری در انتشارات روزنه تا همراهی با میرحسین موسوی پس از بیست سال سکوت.
به جرم بی جرمی مثل خیلی های دیگر به حبس رفت. اما بی جرمی او بیش از دیگران خود می نمود. کسی ندیده بود اظهار نظری " آشوب گرایانه" و فعالیت سیاسی "براندازانه" از این یار نزدیک آخرین نخست وزیرجمهوری اسلامی؛ اما گویی گروگانی است تا مگر دیگران حساب کارخود کنند.
وقتی نوری زاد را به "جرم" نابخشودنی نگارش نامه های خیرخواهانه و از سردرد به رهبری مدعی حکومت علوی به انفرادی بردند، علیرضا بهشتی شیرازی در دلنوشته ای به دادستان که همرزم جبهه هایش بود، خواست که مرجعی عادل و بی طرف باشد به حرمت "جانبازیش". صادقانه گفت که این کارهایتان همه روزنه ها را می بندد. مردم را خشمگین می کند. اما کسی نصیحت خیرخواهانه اش را شنیده نشد. دردمندانه گفت "علیرضا بهشتی شیرازی خواهد رفت. محمود جعفری دولتآباد خواهد رفت. این خواهد رفت، آن خواهد رفت، ولی مردم قطعا باقی میمانند. آیا همین مقدار کافی نیست تا ایمان بیاوریم که کسی طاقت ایستادن در مقابل آنان را ندارد؟ خود را فریب ندهیم. مردم عظیمند و ما کوچکیم، و کوچک در مقابل عظیم باید متواضعانه سخن بگوید. راههای دیگر را رفتید و نتیجه نگرفتید. این یک راه را هم آزمایش کنید؛ نتیجه خواهید گرفت. یک روزنه را باز بگذارید."
اما گوش شنوایی نبود. هفتاد و چهار روز انفرادی برای کسی که سالها بود کسی ازکلامش جز " کلمه الله" نشنیده بود. " مائده های آسمانی" اش را که همه پر بود از عرفان و اندرزهای اخلاقی ندیدند و " صبر و استقامت" ش را در اوین به آزمون گذاشتند که سربلندیش را بتوان به رخ ملکوتیان کشید. در انفرادی تنها یک "قران" داشت و در اولین دیدارش در مقابل نگاههای پرسشگر خانواده که بر چهره تکیده او خیره مانده بود گفت " اگر این زندان مرا به خدا نزدیکتر می کند به جان می خرم".
نوری زاد که با او در اندرزگاه هفت هم بند بوده می نویسد "سید ما ، با چهره ای عطوف و مهربان ، و چشمانی به سبزی جنگلهای شمال ، و لبانی که همیشه آنها را متبسم دیده ام ، تمثیل موکدی از دربند بودن یک بی گناه است . سیدما ، سه فرزند دارد . یک پسر و دو دختر . ومن که خود را جای زندانی کنندگان امثال سیدعلیرضا بهشتی می گذارم ، برای زندانی کردن پدر این یک پسر و دو دختر ، هیچ توجیهی جز حفظ قدرت نمی بینم . وگرنه ، از فرد پاک نهادی چون سیدعلیرضا بهشتی ، مگر چه فتنه ای قرار است دامنگیر کشور شود ؟"
فتنه ای که " بهشتی ها" می توانند دامنگیر کشور کنند از پیش تعریف شده است. ارائه تصویری از اسلام رحمانی. اسلامی که تجسمش در نگاه آسمانی و صداقت کلام علیرضا بهشتی شیرازی خود می نمایاند. "کسی برای آزادی او از زندان اقدامی نکند" این آخرین سفارشش بوده. " روزنه ها" را بسته اند اما او می خواهد در حبس بماند و با سایر دوستانش از " درهای گشوده " زندان به آغوش مردم بیاید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر